آهنگ ها تنهایی را تسکین میدهند،اما تسکین تنهایی-تسکین درد نیست...

در کنار بیگانه ها زیستن،در میان بی رنگی و صدا زیستن است...وقتی همه می گویند،هیچ کس نمی شنود...

به خاطر داشته باش!سکوت،اثبات تهی بودن نمی کند... و رفتگران،بی دلیل نیست که شب را انتخاب کرده اند...


بار دیگر،شهری که دوست می داشتم - نادر ابراهیمی

با صدای بلند آهنگ گوش میکنم .. ولی این چه چیزی را قرار است درمان کند ؟!

گریه ام میگیرد وقتی به ادامه ی این تحمل فکر میکنم !

در واقع میخواهم که گریه کنم اما نمی توانم.. .

فردا بعد از یک هفته دارم به جایی می روم  که میتوانم حرف بزنم و راحت باشم .

آه .. چه کرده ام با خودم که در خوابگاه زندگی می کنم و در تشنگی صحبت با بعضی هاشان دارد ظاقتم ظاق میشود اما نمی توانم حرفی بزنم ..؟