الان این سومین روزیست که دارم دوباره میدوم ...
امروز شد ۴۰۰۰ قدم .
میدونم زیاد نیست .. اما حس خوبی نسبت به نکراری که در زندگیم ایجاد کردم دارم .
کمتر فکر میکنم وقتی میدوم .
راستش آنقدر میدوم که از حجم اتقاق تنهایی ای که خودم برای خودم ایجاد کرده ام بزنم بیرون و از بیرون به زوار در رفتگی این خانه نگاه کنم ..و به تنهایی بی معنایم معنا دهم ..
هنوز هم اذیتم میکند آن ...
اما چ می توان کرد .. راه حل های لحظه ای ام مثل سیگار و خیلی چیز های دیگر هیچ کدام به حل این موضوع موفق نبودع اند و نخواهند بود .