شکایت کردن ... کاری که بسیاری روز ها به دنبال گوشی هستم تا همین ها را بگویم :)
معلوم نیست اصلا چرا شکایت می کنم..
از دور میگویم هیچ چیز آنقدر اهمیت ندارد که انسان خودش و انسانیتش را از بین ببرد اما خیلی این روز ها در اضطرابم . 
کار های زیادی که سر خودم ریخته ام .
نه آنقدر که اگر ذهن آرامی داشته باشم نتوانم انجامشان دهم .. بیشتر اینکه ذهنم بهم میریزد از این همه نبودن کسی که غر بزنم :)
البته که هر کس نزدیک می شود آنقدر غر میزنم که خسته اش می کنم اما .. 
واقعا چرا انقدر خودم را اذیت می کنم که به وضعیتی برسم که حالم از کارهایم بهم بخورد ؟ 
چرا ساعت ها همیشه باید اذیتم کنند ؟ گذر ثانیه های اضطراب آور ؟
شاید باید بیاستم و فکر نکنم فعلا حتی به راه حل حتی .