کم پیش نمی آید از خودم به خاطر اینکه دوست خوبی برای دوستانم نیستم ناراحت باشم . 

در واقع قبل تر ها اینگونه بود که آنقدر ناراحت میشدم که در آخر خود دوستانم ناراحتی را در چهره ام و رفتارم می دیدند ودست آخر از ناراحتی ام می پرسیدند .. 

و من هم چون نمی توانستم باور کنم که در این مورد ضعف نشان داده ام  بیشتر با آن ها حرف نمی زدم و اوضاع کم کم بد تر میشد . 

ولی این بار این طور نبود .

بی خیال این حرف ها :))) 

خبر خوش برای خودم بعد از این سراشیبی ای که خودم نصیب خودم کردم آنکه هفته ی دیگر به احتمال زیاد سین را می بینیم و نقاشی نیز تمام میشود . 

احساس شادی ... 

شاید همین دیروز بود که از هیچ رویایی حتی شاد نبودم :(

ولی حالا هستم :) 

چرایش را مدیون معذرت خواهی از دوستانی هستم که با این حالم اذیتشان کردم .