خیلی وقت بود سریالی ندیده بودم .فقط برای به یاد آوردن نوجوانی ام دوباره شروع کردم به دیدنش . 

حالا که بعد از ۶ فصل بودن با دوستانی بس شبیه خودم به انتهایش رسیده ام .. 

دلم گرفته است .

حس کردن . 

همان چیزی است که سال ها از خودم دریغ کرده ام ... کسی را داشتن و برای کسی بودن . 

انگار چیزی در این میان گم کرده ام . خودم . 

وقتی بلند بلند با خودم اسم خودم را صدا میزنم و امیدوارم که صدایی از طرفش به من برسد .. 

گاهی میرسد . 

گاهی من با خودم حرف میزنم و جواب می گیرم . 

گاهی هم تمام حرف هایم را به کسانی که ندارمشان در ذهنم میزنم . 

خسته ام سارا . برای آخرین بار میتوانی کمکم کنی ؟