چه خنده ای بر لب دارم .. از همان ها که از صد گریه بدتر اند !
دوست داشتم دوستی بود که بی دلیل درون تلگرامش بنویسم حالم خوب نیست و او بیاید و همین آمدنش کافی باشد . 
آری .. همین قدر ساده .. همین قدر بی معنی ام من .
چه شد ؟! 
این همه سال . این همه روز و هنوز اعتیادم به حس بدی که در نیودن تو باقیست ترک نشده است .. . 
اصلا حافظه ی تنهایی آدم ها خوب نیست . 
حالش یادشان نمی ماند . از دور تمام تنهایی ها شبیه هم اند .. آنقدر که دیدنش در دوستانت تنها تجربه ایست که قرار بوده برای همه یمان باشد .. درک می کنی اش اما میدانی که تا تنهایی نکشد ... . 
هععی . از نزدیک اما سرمایی متفاوت .. داستانی متفاوت درون هر کدام میبینی .

سهراب تنها یار نوجوانی ام .. او که بدون اینکه شعر هایش را بفهمم به پایش گریسته ام ... آب آلبوم حجم سبز .. با خسرو شکیبایی .


کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
. . . .
#سهراب سپهری


حرف های نزده ... بغز های فروخورده روزی سر باز می کنند .. کسی را ..دوستی را .. عشقی را .. پیدا کنید .. اگر توانستید به او اعتماد کنید .. بگویید . .. پ تنها بگوییید .