دوست داشتن بیش از هر چیزی صبر میخواهد ... . این صبر ما را از خودمان فراتر می برد . حس میکنیم نگران چیزی غیر خودمان هستیم . درد هایمان معنی پیدا میکنند .. چون چیزی برای تحمل کردن وجود دارد .
فکر کن .. آٰرام آرام ... بهتر شو .. بیشتر شو ... آرام آرام . 
جلسه ی آخری که با سین داشتم به دلیل شلوغ بودن آن روز نیم ساعت دیر شده بود و از چهره اش هم خستگی می بارید . اول جلسه از دیر شدن پرسید و من با کمی مکث به او گفتم نه دیر نشده بود .. 
آن نیم ساعت اما برالعکس تمام آن چیزی که تو فکر می کنی زیبا ترین لحظات زندگی من بودند ..
صبری که میدانستم .. ایمان داشتم به زودی تمام خواهد شد ... شاید اگر ده ساعت طول میکشید زیبا تر بود .
این ایمان را که پشت دری که مدت هاست بسته مانده کسی یا چیزی هست که به زودی در را به رویت باز می کند .. کجای زندگی ات داری ؟
کجا بی اختیار شادی از ایستادن در برابر سختی ها ... ؟ 
کجا تو آنجایی که دوست داری برای همیشه همانجا .. به همان شکل .. بمانی ؟
فکر می کنم حالا با هدفی دارم . 
حالا دری هست که میدانم روزی باز خواهد شد . 
هنوز تو زیبا ترین واژه ای هستی که شنیده ام .. هنوز دوست دارم درون ذهنم زیبا بمانی .